1.ریشه های اولیه : پیاژه و رشد شناختی
-مفهوم طرحواره اولین بار توسط ژان پیاژه ( روانشناس سوییسی) در نظریه رشد شناختی مطرح شد.
-پیاژه معتقد بود کودکان جهان را از طریق الگوهای ذهنی ( طرحواره ها ) درک می کنند. مثلا یک کودک با طرحواره " پرنده " ابتدا هرچیزی که پرواز کند را پرنده می داند!
-این طرحواره با تجربه و تعادل جویی ( assimilation & accommodation) اصلاح می شود.
2.گسترش در شناخت درمانی: آرون بک
-آرون بک (بنیان گذار شناخت درمانی ) طرحواره را به باورهای عمیق ناخودآگاه تعمیم داد.
-او نشان داد که طرحواره های منفی (مثل "من بی ارزشم" ) باعث افسردگی و اضطراب می شوند.
-شناخت درمانی (CBT) بر تغییر این طرحواره ها تمرکز کرد.
3.انقلاب طرحواره درمانی: جفری یانگ
-جفری یانگ (شاگرد بک) متوجه شد برخی بیماران به CBT پاسخ نمی دهند، چون طرحواره هایشان ریشه در کودکی دارد.
-او در دهه 1990 طرحواره درمانی (schema therapy) را ایجاد کرد و هجده طرحواره ناسازگار اولیه را معرفی کرد.
-یانگ طرحواره ها را به پنج گروه اصلی تقسیم کرد:
1.طرد و قطع ارتباط (مثل رها شدگی)
2.خودگردانی مختل (مثل وابستگی)
3.محدودیت های مختل (مثل استحقاق)
4.دیگر جهت منشی (مثل ایثار افراطی)
5.گوش به زنگی بیش از حد (مثل منفی گرایی)
4.طرحواره درمانی امروز: علم و تحقیقات جدید
امروزه طرحواره درمانی برای اختلالات شخصیت (مثل مرزی ، خودشیفته ) و مشکلات رابطه ای استفاده می شود.
-مطالعات FMRI نشان داده اند طرحواره ها مناطق خاصی از مغز (مثل آمیگدال ) را فعال می کنند.
-نسخه جدید پرسشنامه طرحواره یانگ (YSQ) برای سنجش دقیق تر طرحواره ها طراحی شده است.